گفتگو با استاد پیشکسوت دانشگاه علوم پزشکی مشهد

096.jpg - 45.75 kBدکتر مهدی منصف، متولد سال ۱۳۱۸ در شهر مقدس مشهد و استاد پیشکسوت دانشکده دندانپزشکی مشهد در رشته اندودانتیکس، از جمله‌ موسپیدان و چهره های به یادگار مانده از سالیان دراز فعالیت آموزشی و درمانی دانشکده دندان پزشکی مشهد است که امروز با افتخار از سهم خود و هم روزگارانش در پایه گذاری و پیشرفت گام به گام این دانشکده سخن می گوید و هر چند که فرصت ها و پیشنهادات متعددی را برای زندگی و کار در خارج از کشور داشته، اما نگاهش بر این باور نیک استوار است که " هیچ جای دنیا خاک وطن نمی شود و هیچ کس جز یک ایرانی نمی تواند این خاک را آباد کند؛ پس باید ماند و با همه سختی ها برای آبادانی اش تلاش کرد".

 این استاد پیشکسوت که در دوران بازنشستگی و فراغت از کار هم، مسیر خدمت به هموطنان را در پیش گرفته و بیش از 16 سال است که در مرکز نگهداری معلولین فیاض بخش به همراه دوست و همکار قدیمی خود دکتر عباس صحافیان و همکاران زیادی از جامعه بزرگ دندانپزشکان، خدمات ارزشمندی را در حوزه های مختلف سلامت دهان و دندان به قشر نیازمند معلولین ارائه می کنند، در گفتگویی صمیمانه با وبدا از روزگار تحصیل و 36 سال فعالیت کاری در دانشکده دندانپزشکی مشهد اینچنین روایت می کند: " پس از اتمام دوران مدرسه در دبیرستان ابن یمین مشهد، تصمیم داشتم به خارج از کشور عزیمت کنم و حتی کشور اتریش را به عنوان گزینه مورد نظرم انتخاب کرده بودم، قبل از این اقدام ترجیح دادم شانسم را در کنکور هم امتحان کنم و بنابراین در دو کنکور دو رشته‌ی ورزش و دندانپزشکی شرکت کردم.

 آن زمان به دلیل اینکه اسم من در لیست قبول شدگان به اشتباه مهری تصنّف ثبت شده بود و در واقع تصور بر این بود که من در کنکور دندانپزشکی پذیرفته نشده‌ام، تصمیم گرفتم با دوستان عازم اتریش شوم. در همین زمان به من خبر دادند که یک چنین اسمی (مهری تصنّف ) در لیست پذیرفته شدگان دانشکده دندانپزشکی تهران وجود دارد و بعد از آنکه بررسی شد مشخص گردید که این نام من یعنی مهدی منصف است! برادرم که در حال حاضر متخصص آزمایشگاه است بسیار خوشحال بود، از اینکه من پس از پذیرفته شدن در دانشکده تهران در ایران ماندگار میشوم و به این ترتیب من راهی دانشکده دندان پزشکی تهران شدم.

 مدت پنج سال دوره آموزشی را در این دانشکده گذراندم و در سال 1343 در رشته دندانپزشکی فارغ التحصیل شدم، آن زمان شنیدم که دانشکده دندان مشهد در حال تاسیس شدن است و من هم همزمان با این اتفاق در حال فارغ التحصیل شدن بودم. یکی از آشنایان برای من حکمی گرفت که به عنوان دندانپزشک بیمه‌های اجتماعی به مشهد بیایم و با آن حکم خدمت آقای دکتر سندوزی رسیدم، ایشان که در آن زمان شخصیتی دانشمند با اطلاعات تخصصی بسیار خوب در حوزه دندان بودند، به من گفتند که از شما یک خواهش دارم. به دلیل نیازی که دانشکده به استاد دارد و حکم رسمی هم که برای شما صادر شده، پیشتر برای این سمت شخص دیگری را در نظر گرفته‌ایم، لذا از شما میخواهم که به عنوان استاد در دانشکده فعالیت کنید و به این ترتیب من در کسوت استاد وارد دانشکده دندانپزشکی مشهد شدم؛ بدون اینکه حکمی داشته باشم. با توجه به اینکه اطلاعات خودم را برای آموزش دادن به دانشجویان کم می‌دانستم، از دکتر سوندوزی خواستم که حکمی را برای من صادر کنند تا به وسیله آن بتوانم برای تحصیل و البته با هزینه خودم به انگلستان بروم و به این ترتیب در سال ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به این کشور رفتم.

همزمان با عازم شدن من به خارج کشور، هنوز دانشجویی در دانشکده دندان مشهد نبود و در واقع یک سال بعد که من به دانشکده برگشتم دانشجو گرفته شده بود. مدتی که من در انگلستان بودم از اساتید خود می‌خواستم که به من کمک کنند تا بتوانم حداکثر اطلاعاتی را که برای یک معلم و مربی نیاز است را بیاموزم تا با دست پر به دانشکده برگردم و هر چند که نسبت به فارغ التحصیلان اکنون دانشکده دندانپزشکی مشهد به جرات می‌توانم بگویم که اطلاعات بسیار کمی داشتم و امروز خیلی اطلاعات فارغ التحصیلان بالا است اما با همان میزان اطلاعات به دانشکده برگشتم .

آن زمان دانشکده دندان در منزل آقا موسی قائم مقام در قالب یک کلینیک کوچکی دایر شده بود. پس از بازگشت از انگلیس از من خواسته شد که برای دیدن یک دوره آموزشی یکساله ترمیمی به تهران بروم، این آموزش را هم به عنوان متخصص ترمیمی در تهران دیدم و به مشهد بازگشتم. اما همچنان دانشجویی در دانشکده نبود و من در واقع جزو چهار نفر اول دانشکده دندانپزشکی مشهد بودم. اکنون که به گذشته و ۶۰ سال قبل فکر می‌کنم و به تاریخچه دانشکده که در چه مرحله‌ای بودیم و به کجا رسیده‌ایم واقعا احساس غرور میکنم.

همزمان با برگشت من از تهران، دانشجویان دوره اول دانشکده گرفته شدند و با توجه به اینکه من کار عملی در دانشکده نداشتم یک سری کارهای تئوری را انجام می‌دادیم و اسلایدهایی را برای آموزش دانشجویان تهیه می‌کردم و بالاخره کارهایی که مورد نیاز دانشجویان بود را کمک می‌کردیم تا انجام بشود. در طول ۳۶ سالی که من در دانشکده دندان بودم همه دانشجویان با من همبازی بودند و تمام کسانی را که ما به عنوان اساتید پیشکسوت می‌شناسیم، دانشجوهایی بودند که با هم والیبال بازی می‌کردیم. چون اختلاف سنی ما هم چندان زیاد نبود و حدود ۱۲ تا ۱۵ سال با هم تفاوت سن داشتیم. این دوره هم گذشت تا اینکه دانشکده دندانپزشکی ساخته شد و به لطف آقای دکتر سوندوزی و آقای دکتر آذرخش ما به دانشکده دندانپزشکی آمدیم و همزمان با این اتفاق من به انگلستان رفتم و از طرف دانشکده دوره تخصصی تکمیلی را در آنجا دیدم و برگشتم.

در روزهایی که من از خارج کشور برگشته بودم آنقدر سطح دندانپزشکی ایران پایین بود که من با آنچه که در انگلستان آموخته بودم، تقریباً نیازی نبود که به کتابخانه مراجعه کنم و خیلی چیزها آموخته بودم که می‌توانستم به دانشجویان منتقل کنم.

این را هم باید اعتراف کنم که ما برای درمان بیماران خطا بسیار داشتیم و باعث کشیدن نابجای دندان‌های زیادی شدیم. در آن زمان دندانی که درد گرفته بود و در رادیوگرافی یک نقطه سیاه داشت، این دندان محکوم به کشیدن بود! میلیون‌ها دندان کشیده می‌شد که نباید. اما امروز سخت‌ترین دندان را هم می‌توانند معالجه کنند. از جمله شاگردان من که جزو دانشمندان بین المللی محسوب می‌شوند و از همین دانشکده فارغ التحصیل شدند دکتر جعفرزاده و دکتر پریرخ و یک نفر دیگر که در حال حاضر نام ایشان را در ذهن ندارم، بودند. من عکسی را دارم که در آن همه شاگردان من هستند؛ کسانی که اکنون به عنوان روسای دانشکده‌ها و سرپرستان گروه‌ها و بهترین دندانپزشکان ایران فعالیت می کنند.

مدت ها بعد من رفتم به آمریکا، خدمت یکی از پروفسورهایی که در رشته معالجه ریشه یا اندودانتیکس خیلی معروف بود. به ایشان گفتم که من دوره‌های آموزشی مختلفی را در لندن و کشورم دیده‌ام و معلم دانشگاه هستم ولی سواد معالجه ریشه را ندارم. ( ورود به دانشگاهی که این پروفسور آمریکایی در آنجا کار می‌کرد بسیار سخت بود ) اما من خواهش کردم که اجازه دهند تا مدتی در آنجا باشم و آموزش ببینم و یکی از دانشجویان من را هم بپذیرید که ایشان قبول کردند و آقای دکتر سلوتی به عنوان یکی از دانشجویان من برای دوره دیدن به آمریکا رفت. این دانشجو پس از یک دوره ۳ ساله آموزشی که در آمریکا داشت با دست پر به ایران آمد. در آن روز که ایشان به کشور برگشت ما همچنان کارهای ابتدایی را روی دندان‌ها انجام می‌دادیم که شاید نباید انجام می‌شد.

من یک خصوصیت بارزی که به عنوان معلم داشتم و دوست دارم به کسانی که می‌خواهند معلم بشوند تذکر بدهم، این بود که هر زمان می دانستم کاری را نمی‌توانم یا نمی‌دانم، آن را به کسی می‌سپردم که می‌دانستم بهتر از من می‌تواند انجام دهد. در واقع من به عنوان استاد این رشته و کسی که تمام تدریس زیر نظر او بود و می‌توانست به شاگردش آقای سلوتی دستور دهد، گفتم که از این لحظه به بعد من در این رشته کاره‌ای نیستم و تنها مدیریت می‌کنم و در خدمت تو هستم. دکتر سلوتی که از آمریکا بازگشت برای اولین بار بخش معالجه ریشه از بخش ترمیم جدا شد و اگرچه من سرپرست بودم، اما در واقع دکتر سلوتی سرپرست شده بودند و دانشجویانی که از این دانشکده به وسیله ما فارغ‌التحصیل شدند همه روسای دانشگاه‌ها و دانشکده‌های کشور و انددانتیکس های خبره ای شدند.

دکتر منصف که چند باری به کشور انگلس و آمریکا سفر داشته‌ و علی رغم فرصت برای ماندن به ایران بازگشته در خصوص علت بازگشت خود نیز اینچنین می گوید: " من پیشنهادهای بسیاری از این کشورها ( امریکا و انگلیس) داشتم؛ برای اینکه در آنجا فعالیت کنم و کسانی که این پیشنهاد را می‌دادند می‌دانستند که حتی اگر در حوزه علمی چندان پر نیستم اما توانایی مدیریت خوبی دارم. چون مدیریت‌های بسیار خوبی در دانشکده دندان داشتم. علی رغم همه اصرارها من اعلام کردم که قصد بازگشت به ایران را دارم و متعلق به ایران هستم و باید در آنجا خدمت کنم. دکتر ترابی نژاد که یک پزشک بین المللی است و رئیس انجمن اندودانتیکس های آمریکا است را به دانشکده مشهد آوردم و ایشان برای اولین بار کار تحقیقی را در همین دانشکده راه اندازی کرد. دکتر سلوتی و سایر بچه‌های دوره تخصص هم بودند و در واقع تحولات از همان زمان آغاز شد و خوشبختانه اکنون هم که می‌بینیم شرایط دانشکده نسبت به آن زمان کاملاً متحول شده است.

وضعیت دندانپزشکی در قبل از انقلاب و پس از آن کاملاً متفاوت هست و کسی نمی‌تواند آن را مقایسه کند ما هیچ نداشتیم و اکنون دست دندانپزشکان کاملاً باز است. یکی از فرزندان من که مدرک مهندسی خود را در آمریکا گرفته بود و مشغول به کار شده بود، در سن ۳۲ سالگی تصمیم گرفت که به ایران برگردد و در رشته دندانپزشکی تحصیل کند و حدود سه هفته قبل، از همین دانشکده دندانپزشکی فارغ التحصیل شد. ایشان می‌گوید که من دوست دارم مثل خودت به مردم خدمت کنم، من احساس دِین دارم به مردم مملکتم و هرچه دارم از این رشته و از این مملکت است. ما به این مردم مدیون هستیم و من با همین شرایط سنی هنوز هم هفته ای دو مرتبه به مطب می‌روم چون احساس می‌کنم هر آنچه دارم از این مردم دارم. این نکته را هم یادآور می شوم که تقریباً در هر مرحله که به آمریکا سفر کردم بیش از ۲۰ روز نماندم؛ با وجود اینکه گرین کارت داشتم  و می‌توانستم بیش از این در آنجا بمانم، اما همیشه دوست داشتم که زود به کشور برگردم. حتی پسر من هم علاقمند شده که در ایران زندگی کند. ما خیلی چیزها داریم که قدر آن را نمی‌دانیم و همیشه به بچه‌ها می‌گویم که هیچ جای دنیا ایران نمی‌شود.

در زمانی که معاون دانشجویی دانشکده بودم به خاطر ارتباط خوبی که با دانشجویان داشتم من را به عنوان مدیر کل رفاه دانشجویی در دانشگاه انتخاب کردند و تقریباً من از دانشکده خارج شده بودم و به جز موارد کوتاهی، برای تدریس به دانشکده می‌رفتم در بقیه اوقات در فضای دانشگاه بودم. تمام سلف سرویس‌ها و خوابگاه‌ها زیر نظر من بود و مدیریت می‌کردم. در سالی که انقلاب شد من معاون دانشگاه بودم و هرچند که خیلی جوان بودم اما مسوولان اذعان داشتند که خیلی خوب کار می‌کنم. بنابراین در طول ۳۶ سال حضورم در دانشگاه کارهای بسیاری انجام دادم.

غیر از این مسئولیت‌ها به عنوان سرپرست تخصصی کل دانشکده، سرپرست انددونتیکس دانشکده، معاون دانشکده و مدیر گروه که بارها تکرار شد، کار کردم و تا جایی که توانستم به همه سعی کردم خدمت کنم. نه تنها به دانشجویان که به دانشکده و امروز افتخار بزرگ من داشتن یک چنین دانشکده‌ای است که دست پرورده امثال ما است و ما با دست خالی آمدیم و کمک کردیم تا این دانشکده به جایی برسد که به آن افتخار کنیم. سطح علمی معلمان و استادان امروز بسیار متفاوت از گذشته است .

دکتر منصف با اشاره به مهاجرت برخی فارغ التحصیلان به خارج از کشور ادامه می دهد: " فرزند من پس از سال‌ها زندگی در آمریکا به این نتیجه رسید که باید برگردد و اکنون در ایران است. برادر من هم که البته در آمریکا اقامت دارد، اما همیشه دغدغه ایران را دارد و چند سال قبل زمین بزرگی را برای ساخت مرکز درمان معلولین اهدا کرد، فقط با این دلیل که می‌گفت من به ایران مدیون هستم، من دندانپزشکی و آنچه در آمریکا دارم را مدیون این مملکتم. خود من هم در حال حاضر با مرکز معلولین فیاض بخش کار می‌کنم و جز هیئت مدیره آنجا هستم. وقتی شاگردانم را در موقعیت‌های مختلف و پروژه‌های بزرگ می‌بینم و اینکه دانشمند شدند، لذت می‌برم. آنها در واقع مرا سرپا نگه داشته‌اند. کار روابط عمومی هم در ثبت این برنامه بسیار قابل ستایش است، چون در واقع تاریخچه دانشکده گفته می‌شود و اینکه دانشکده که تقریباً در آن زمانی هیچ چیز نبود امروز از ظرفیت‌های مختلف در مراتب بالا برخوردار است و این باعث خوشحالی من است و افتخار می‌کنم که زمانی در این دانشکده معلم بودم و کار کردم. اما از اینکه بچه‌ها می‌خواهند مهاجرت کنند و اینکه می‌گویند من عازمم این مرا ناراحت می‌کند. من حدود ۱۶ سال است که همراه با دکتر حدادیان در مرکز معلولین فیاض بخش کار می‌کنیم و از همه دوستان و اساتید هم خواسته‌ام که برای همکاری بیایند ما اکنون حدود ۱۲۰ دندانپزشک در آنجا داریم و ۵۰۰ نفر در انتظارند برای درمان.

تاکنون در هر تشکیلاتی که دعوت شده‌ام ابتدا در مورد معلولین صحبت کردم. ما به این‌ها باید کمک کنیم. اکنون ۱۲۰ نفر لطف کردند و این همکاری را دارند که هفتهای چند ساعت یا چند روز برای کمک بیایند و این قطعاً برکات زیادی دارد.

دکتر منصف از احساس خود در کمک به معلولین بیمار هم چنین می گوید: " روزهایی که به مرکز معلولین می‌روم، بسیار حس راحتی و آرامش دارم پسرم هم از زمانی که فارغ التحصیل شده مرتباً به این مرکز می‌رود و مریض می‌بیند. این حس بسیار خوبیست که انسان بتواند به دیگران کمک کند. خواهران و برادران من هم که در انگلستان و آمریکا هستند مرتباً کمک می‌کنند که اغلب کمک مالی است .

این استاد پیشکسوت در خصوص گذراندن اوقات فراغت خود نیز می گوید: "  هفته ای دو روز به مطب می‌روم و سایر روزها را هم ترجیح می‌دهم که در خانه باشم و مطالعه کنم. حتی جدیداً مسافرت کردن را هم محدود کردم چون احساس می‌کنم در خانه مطالعه کردن برایم خوشایندتر است. حوزه مطالعه من هم در مورد پیشرفت اندودانتکس‌ها است و مقالاتی که چاپ می‌شود.

وی با اشاره به یکی از خاطرات کاری خود در مرکز معلولین فیاض بخش می گوید: " مریض معلولی داشتیم حدوداً سی و هشت ساله که خانواده اش سال‌ها در همسایگی ما زندگی می‌کردند اما ما هرگز او را ندیده بودیم و در واقع خانواده او را از چشم بقیه پنهان می‌کردند. این مریض به حدی شرایط دندان‌هایش وخیم بود که دهان خود را باز نمی‌کرد و در نهایت هم مجبور شدیم که او را بیهوش کنیم تا بتوانیم کارهای لازم را روی دندان‌هایش انجام دهیم. امثال این معلولین در جامعه کم نیستند و ما به این قشر هم به نوعی مدیون هستیم و من در همین جا از تمام پزشکانی که پیام من را دریافت میکنند، درخواست می‌کنم که بخشی از وقت خود را برای این معلولین قرار دهند. ما در مرکز درمانی که برای این معلولین راه اندازی کرده‌ایم در حال حاضر و  به لطف خداوند همه امکانات را داریم.

و سخن آخر استاد با دانشجویان: " توصیه من به همه دانشجویان این است که قدر آنچه را که در این کشور دارید بدانید؛ هم از جهت تحصیلات و هم راحت بودن تحصیلات. علیرغم همه گرانی‌ها، اینجا از هر جای دیگری بهتر است . قدر علم ایران را بدانید و سعی کنید کمک کنید به مملکت چون ما باید مملکت را بسازیم همانطور که ما با دست خالی دانشکده دندان پزشکی را راه اندازی کردیم و رشد دادیم.


IMAGE

شعار سال 1403 : جهش تولید با مشارکت مردم

تاریخ بروز رسانی :

چهارشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۳