میدان داری رزمنده نوجوان تا واپسین روزهای جنگ
- بازدید: 156
مجید توکلی فریمانی، کارشناس تغذیه بیمارستان قائم (عج) از مراکز زیر پوشش دانشگاه علوم پزشکی مشهد، یکی از هزاران رزمندهی هشت سال دفاع مقدس است که از سال 1366 و در حالیکه 15 سال بیشتر نداشت، به تأسی از پدر، داوطلب حضور در جبهه های جنگ تحمیلی شد و تا واپسین روزهای نبرد در سال 1367 عرصه رویارویی با دشمن را ترک نکرد. ایام حضور این رزمنده غیور در جبهه های جنگ، با خاطرات تلخ و شیرین بسیاری همراه است که هر یک می تواند، حکایتی درس آموز باشد، اما یکی از جالب ترین خاطرات ایشان که بیشتر به یک امداد غیبی شبیه است، داستان موش صحرایی است، که هنگام استراحتِ رزمنده نوجوان و همرزمانش در بیابان های جزیره مجنون، چنگی به صورت پسرک می اندازد و با وحشت و فریادی که از این اتفاق حاصل می شود، سایر رزمندگان ایرانی از خواب بیدار شده و متوجه کمین نیروهای عراقی در اطرافشان می شوند و به این ترتیب از یک حمله غافلگیرانه که می توانست، شهادت شمار زیادی از سربازان ایرانی را در پی داشته باشد، جلوگیری می شود. شرح صحبت های شنیدنی آقای توکلی در گفتگو وبدا را در ادامه می خوانید:
وب دا: حضور در جبهه؛ آن هم در سن 15 سالگی، قطعا انگیزه و ارادهی خاصی را می طلبد، از نگاه خودتان این انگیزه و اراده از کجا نشأت می گرفت؟
با توجه به اینکه پدرم قبل از انقلاب، همکاری زیادی با انقلابیون داشت و بعد از شروع جنگ تحمیلی برای دفاع از سرزمین و مردم کشور به جبهه رفته بود و همچنین حضور سه تن از دایی ها در میادین جنگ تحمیلی، سبب شد که من هم برای رفتن به جبهه انگیزه لازم را پیدا کنم. پدرم از همرزمان شهید چمران بود و در سال 1363 با اصابت ترکش و موج انفجار و بمباران شیمیایی دشمن به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. سه دایی بنده نیز در طی جنگ تحمیلی، مورد اصابت حملات رژیم بعث عراق قرار گرفتند و آنها هم جانباز 40 درصد جنگ هستند. بنابراین من از دوران نوجوانی با ارزش های انقلاب آشنا شده بودم و با اصرار خودم در سال 1365 ( در سن 15 سالگی ) به آموزش نظامی، در شهرستان تربت جام رفتم و بلافاصله در تابستان سال 1366 از طریق بسیج شهرستان فریمان به جبهه اعزام و در لشکر 5نصر ( گردان حبیب الله ) بودم.
در این بازه زمانی به جزیره مجنون هم اعزام شدیم و تقریبا 64 روز در این جزیره خدمت کردم، در تمام گردان ها از جمله " حبیب الله و کمیل " تیربار چی بودم. در این مدت همرزمان زیادی از جمله فرمانده گردان ما " شهید محسن پاداش" به درجه والای شهادت نائل و تعدادی دیگر هم جانباز شدند. همچنین طی اعلام فراخوان سپاهیان محمد و مهدی در زمستان سال 1366 و با توجه به سابقه ای که برای حضور در جبهه داشتم، مجدد به لشکر 5 نصر اعزام شدم. فرمانده گردان نصرالله، رجبعلی محمدزاده بود که در واقعه زاهدان به شهادت رسید. در آنجا نیز به مدت بیش از سه ماه، به عملیات ماووت عراق اعزام شدیم که مثل سایر عملیات با اتفاقاتی همراه بود . در نیمه اول سال 1367 با توجه به شرایط موجود، دوباره به گردان نصرالله در خط شلمچه اعزام شدم و پس از مدتی تقریبا جنگ از حالت رسمی خارج شد.
وب دا: از خاطرات زمان جنگ و اتفاقاتی که در ذهن تان ماندگار شده بفرمایید؟
یکی از خاطراتی که حکم معجزه برای من دارد، مربوط به زمانی بود که ما به مکان کمین 2 جزیره مجنون واقع در جنوب جبهه در شهر خرمشهر اعزام شده بودیم. من در آنجا خیلی خسته بودم و به یکی از همرزمانم به نام احمد خندان گفتم که برای رفع خستگی لحظاتی می خوابم و تو حواست به اطراف باشد. سرم را بر دیوار سنگر گذاشتم و خوابم برد. اما ناگهان احساس کردم، موجودی در حال چنگ زدن به صورتم است و با وحشت از خواب بیدار شدم، آن موجود، یک موش صحرایی بزرگ بود! به سرعت آن را به داخل آب انداختم و با این حرکت من، ناگهان نیروهای دشمن که در کمین حمله به رزمندگان نشسته بودند، تیراندازی شدید خود را شروع کردند. همزمان غواص های عراقی از کنار قایق ها بیرون آمدند و درگیری شروع شد و ما هم برای دفاع از خود و میهن مان شروع به پرتاب نارنجک کردیم و به لطف خدا موفق به عقب نشینی دشمن شدیم. معجزهی اتفاق، این بود که سپاه دشمن قصد داشت با ورود به خط مقدم به رزمنده هایی که خواب بودند، حمله کند و شاید خداوند این موش را مأمور کرد که باعث بیداری ما شود و دشمن عقب نشینی کند.
وب دا: شما خود را متعهد به چه چیز یا چه کسانی می دانستید که پا در این مسیر سخت و پر التهاب گذاشتید؟
من و همه رزمندگان با بالاترین سطح از تعهد به دین، مردم و انسانیت برای دفاع از میهن خود به جنگ با دشمن رفتیم و به لطف خدا توانستیم سالیان متمادی امنیت را برای کشور و مردم شریف ایران فراهم کنیم. کشور ایران از ابتدای تاریخ بوده و باید برای همیشه باقی بماند، بنابراین ما باید با ادامه تحصیل، انتخاب شغل مناسب و رفتار مناسب خود و... نسبت به مملکت خود احساس مسئولیت کنیم و جوانان ما برای دفاع از کشور خود به میدان بیایند و از آن صیانت کنند.